پاییز ، چون دختر زیبا رو ی تنهاست ، با لبخند هایی که طعم دلتنگی میدهند و چاشنیِ دردی که ریشه ی دیرینه ای در این طعم دارد

لیوان پر از قهوه را در دست میگیرم

رو به پنجره مینشینم و در افکار پریشانم غرق میشوم

دلم میگیرد از پاییز

پاییزی که چون گلوله ای میماند بر تن طبیعت

پاییزی که دست به دست ماه هایش ، قاتل تدریجی تابستان میشود

از مهر ماهی که گاه بر خلاف نامش هیچ محبتی در آن نمیبینم

پاییزی که ، دلهره را با تمام وجود ، به جان کودکان کار می اندازد

خیالِ کوله ای کوچک و پاهایی که کفش طلب میکنند ، ثانیه ای ذهنشان را رها نمیکند

و این هوایی که بی رحمانه سردتر میشود و بدن های نحیفی که چشم به لباس گرم دارند

به این می اندیشم، که پاییز، با تمام زیبایی هایش ، چه غم های بزرگی را در آغوش کشیده

میدانی؟ هوا که سرد میشود ، به این می اندیشم که چند تن از این کودکان ، سرما را از عمق وجود حس خواهند کرد!

و من از سرمایی که به وجودشان منتقل خواهد شد ، میلرزم!

هرگاه که باران نمیبارد ، به عطوفت خدا فکر میکنم 

که چه جانانه به فکر تک تک بند هایش است و بنده ای که سقف خانه اش آسمان است و به او پناه آورده را نا امید نمیکند!

اخ، جانم ، خورشید را فراموش کردم ، که چه بی منت گرم میکند، تن ها ی یخ بسته را و چه زیبا روشن میکند روز های تاریکی را ، و چقدر حسودی ام میشود به خورشیدی که اینطور مادرانه عشق میورزد

راستش ، پاییز که میشود دلم میگیرد از وهمی که به جان آدمها می افتد!

اندکی مکث میکنم ، چشمم را میدوزم به برگ های رنگینی که اوج زیبایی خلقت را به تصویر میکشندو در میابم این شمشیری که از رو بسته ام منصفانه نیست!

این پاییزی که اینطور بی رحمانه به جنگ با افکار کودکان میرود، زیبایی های عمیقی دارد که بخشی از این تاریکی هارا روشنایی می بخشد!

شب هایی طولانی که تورا به مهمانی خدا دعوت میکند

انبوهی از برگ های آتشین ، که به استقبال قدم های تو می آیند!،

زینتی ست برای آن تاریکی ها!

و شاید با آمدن پاییز ، پوسته ای را که دور انسانیت کشیده ایم ، بردارییم و انسانیتِ کم رنگ شده ی روزهایمان را رنگ ببخشیم،

شاید با آمدن مهر ماه ، مهر را به قلب هایمان تزریق کنیم ، و کمک حالِ کودکانِ وهم برداشته ، شویم

با تمام شدن این افکار ، به خود می آیم و به لیوانِ تهی از قهوه ی تلخ مینگرم

قهوه ای تلخ که باعث زاده شدن نتیجه ی شیرین این افکار شد

Nikna

17.22

MEHR.2


داسنها و متنهای نویسنده ی ۱۲ ساله نیکتا ناصر

انشا درمورد بار کج به منزل نمی رسد

انشای آسمان شب صفحه ی ۵۲ نگارش هفتم

انشا درمورد کوه به کوه نمیرسد آدم به ادم میرسد

انشا در مورد از محبت خار ها گل میشوند

انشا درمورد آنچه در مسیر خانه تا مدرسه میبینم

انشا از پاییز

انشا درمورد حمل یک قالب یخ بدون دستکش

، ,ای ,های ,ی ,پاییز ,میشود ,، به ,پاییزی که ,که به ,با تمام ,دلم میگیرد

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

emanoil مدير سئو ترانس 220 به 12-ترانس 220 به 24-ترانس 380 به 220 پایگاه اطلاع رسانی لاشارwww.lasharnews.ir مدرس تدریس خصوصی فیزیک در قم کنکور دروس پایه مطالب اینترنتی در امتداد شب دل خند جریان شناسی